گلایه مکن
خداوند دستانی به من داد هنرمند تا رئیاهایم را متجلی سازم
پاهایی قوی تا با زمان به پیش روم و از مهلکه های بیگاری بگریزم
اما من ایستادم و شانه هایم نردبان صعود فرصت طلبان شد
و حرکت دستان هنرمند من برکت جیب آنها گشت
آفریدگارم فرمود:
گر طالب آسایشی به غیر از راه من گام بر ندار!
و رزق و روزی از غیر من طلب مکن!
ولی من در راه مطلوب فرعونیان روان گشتم و چشم به گنجینه ی آنها دوختم
غافل از اینکه این گنجینه حاصل به بردگی کشیدن امثال چو منیست
و از اینان انتظاری جز این نیست!
به تنگ آمدم و دست بر آسمان بردم خواستم گلایه کنم
اما من درونم ندا سر داد:
تو که در پی ناحق میروی به چه رویی شکوه به درگاه حق میبری؟!