سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق من

 

عشق من

من عشقم را ندیده ام اما

صدایش چون نجوای چشمه ای خنک و گوارا

دائما کویر بکر احساسم را نوازش میکند

عشقم را ندیده ام اما

نجوای گوش نوازش سنگ احساسم را لطیف تر از پر قو نموده

من آنقدر لطیف گشته ام تا از برای او نرم ترین بستر گردم

بستری که در آن آرام گیرد و آرام شوم

او به خواب رود من تا صبح به چهره ی ماه گونش خیره گردم و نیرو گیرم

اگر من عشقم را ببینم او را در شاه نشین قلبم خواهم نشاند

و از شیره ی جانم به او خواهم نوشاند

سعید احمدی





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

اسیر باد

I would have talked less and listened more

 

 

اسیر باد 

ما خانه های کوچک و محکم خویش را با خیمه های بزرگ معاوضه میکنیم

ما کلمه ی اتحاد را فراموش کرده تک به تک به میدان میرویم و مغلوب میشویم

هر روز بار ما سنگین تر و لقمه ی ما سبک تر میشود ما ناظریم و دم نمیزنیم

به زنها و کودکان ما رحم نمیکنند و ما برای آهن پاره هایشان دل میسوزانیم

ما سالهاست که در درک اسفل السافلین دنیای خویش عرش اربابان خود را رفیع تر میکنیم

ما نمیدانیم که در این جنگل هر چه ضعیف تر باشیم صیادان بیشتری خواهیم داشت

و بهای ضعف خویش را با جانمان خواهیم پرداخت

 

ما باید باور کنیم قدرت و حرمت خویش را

باید فکر و نیروی بازوان خویش را

برای آسایش خود و خانواده ی خود به کار گیریم

ما از بی حرمتی بالا نشینان پست سرشت خسته ایم

باید همان جایی بنشینیم که خدایمان لایق گردانیده

باید  صفت اشرف خویش را از ایشان باز ستانیم

و حقارتشان را بر سرشان بکوبیم

باید باور کنیم که در این دنیا برای همه رزق و روزی هست

باور کنیم که اگر در جای درست بنشینیم

روزی یمان از آسمان هم که شده خواهد رسید...!

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

گلایه مکن

 

  گلایه مکن 

خداوند دستانی به من داد هنرمند تا رؤیاهایم را متجلی سازم

پاهایی قوی تا با زمان به پیش روم و از مهلکه های بیگاری بگریزم

اما من ایستادم و شانه هایم نردبان صعود فرصت طلبان شد

و حرکت دستان هنرمند من برکت جیب آنها گشت

آفریدگارم فرمود:

گر طالب آسایشی به غیر از راه من گام بر ندار!

و رزق و روزی از غیر من طلب مکن!

ولی من در راه مطلوب فرعونیان روان گشتم و چشم به گنجینه ی آنها دوختم

غافل از اینکه این گنجینه حاصل به بردگی کشیدن امثال چو منیست

و از اینان انتظاری جز این نیست!

به تنگ آمدم و دست بر آسمان بردم خواستم گلایه کنم

اما من درونم ندا سر داد:

تو که در پی ناحق میروی به چه رویی شکوه به درگاه حق میبری؟!

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

درخت عریان به بار نرسد

قلبت برای کسی بتپد که قلبش برایت بتپد

از جان شیرین بهر کسی بگذر که از جان شیرین بهرت گذرد

همسفر با کسی شو که چو از پای فتادی تنها نرود

اعتماد به کسی کن که تو معتمدش باشی

چو اعتماد از بین رود دوستی از میان برود

تو گل بهاری به پاییز نرسی

چو در بهار هم آغوش پاییز شوی به بار نرسی

نفس بهاریت را در فضای پاییز جایی نیست

لب فرو بند که درخت عریان به بار نرسد





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      




کد حباب و قلب
............ طراح قالب...........


کد آهنگ

کد موسیقی

قالب وبلاگ