کور خود و بینای مردم!
هر فرشته ای را دیدم در درونش دیوی خفته بود.
ریشه ی هر شاداب درختی به هرز آب رفته بود!
من چگونه ام؟!
آیا چشم بصیرتم بیناست؟!
همان چشمی که برای آرایش درونم خلق شده!
آیا تاکنون باطن خویش را در مقابل آینه دیده ام؟
و بر ژولیده گیسوانش شانه کشیده ام؟!
چشم عیب بین!
در درون دلم دشتی داشتم پر گل و زیبا
وسعت قلب من به اندازه ی تمام دنیا بود!
من برای گلستان قلبم باغبان خوبی بودم.
تا اینکه شیطان مرا متوجه قلب دیگران نمود.
کنجکاو شدم و رفتم...!
و چون باز گشتم سواران سیاه پوش شیطان
گلهای زیبای قلبم را لگد مال کرده بودند!
برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ ,