I would have talked less and listened more
اسیر باد
ما خانه های کوچک و محکم خویش را با خیمه های بزرگ معاوضه میکنیم
ما کلمه ی اتحاد را فراموش کرده تک به تک به میدان میرویم و مغلوب میشویم
هر روز بار ما سنگین تر و لقمه ی ما سبک تر میشود ما ناظریم و دم نمیزنیم
به زنها و کودکان ما رحم نمیکنند و ما برای آهن پاره هایشان دل میسوزانیم
ما سالهاست که در درک اسفل السافلین دنیای خویش عرش اربابان خود را رفیع تر میکنیم
ما نمیدانیم که در این جنگل هر چه ضعیف تر باشیم صیادان بیشتری خواهیم داشت
و بهای ضعف خویش را با جانمان خواهیم پرداخت
ما باید باور کنیم قدرت و حرمت خویش را
باید فکر و نیروی بازوان خویش را
برای آسایش خود و خانواده ی خود به کار گیریم
ما از بی حرمتی بالا نشینان پست سرشت خسته ایم
باید همان جایی بنشینیم که خدایمان لایق گردانیده
باید صفت اشرف خویش را از ایشان باز ستانیم
و حقارتشان را بر سرشان بکوبیم
باید باور کنیم که در این دنیا برای همه رزق و روزی هست
باور کنیم که اگر در جای درست بنشینیم
روزی یمان از آسمان هم که شده خواهد رسید...!