سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1385

یا مقلب القلوب والابصار

اولین روز سال با اربعین شهدای کربلا همراه شده

آرمانهای حادثه کربلا یادمون نره

سلام دوستان سال نو مبارک

بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید

 

Hope Everyone has a Happy New Year!

سال رو با نام خدا و یه فاتحه واسه اونایی که عید پارسال

پیشمون بودند و الان نیستد شروع کنیم

و یادمون باشه ما هم یه روز محتاج فاتحه میشیم

راستی میدونید زنده ها بیشتر از رفتگان

به محبت و لطف ما نیاز دارند

ما که رو در وایسی نداریم منتظریم دوستمون بمیره بعد

بریم پشت تابوتش ...!؟

ما که حاضریم واسه مراسم کفن و دفن دوستمون

از کارمون بزنیم آخه چرا تا زندس

دعوتش رو به فردا و پس فردا موکول میکنیم؟

تا حالا چشمتون به در خشک شده؟

 

دعا کننده ای که به دستورات دینی عمل نکند

مانند کسی است که با کمان بی  زره تیراندازی میکند.

                                                                  امام علی (ع)

 عیدی من به شما

فقط کافیه رو نوشته ها ی زیر کلیک کنید

انجیر کوهی

درخت توت

تفت

گیاه کدو در کویر

قلعه ی خورمیز

بنایی از دوران قاجار

چنار کهنسال روستای تنگ چنار

اینم عکس خودم

 ساخته های دل خمار من  

وقتی کاسه ی صبرم داشت لبریز میشد ته اونو سوراخ کردم!

وقتی پا به عرصه ی خوانندگی گذاشتم

مرغداری ها بهم حق سکوت دادند!

وقتی خشم بهم غلبه کرد انسانیتم رو به جنگش فرستادم.

بعد از ده ثانیه پیروز شدم.

چون منو تو ده راه نمیدادند اومدم تو شهر!

وقتی گل لبخند رو لبهای تو نشوندم در درون قلبم احساس باغ گل کردم.

میخوام همه ی وسعت قلبم رو گلستون کنم.

اسب زمان

زمان مانند اسبی است تیزرو.  سوار باشی یا نباشی در حال تاختن است.

اما اگر پیاده شدی دیگر به گرد آن نخواهی رسید!

سکوت شکسته

تا سکوت را شکستم تو آن را بند زدی! کار من شکستن است تو بندت را بزن ببینیم زبان شکستن من بیشتر دوام دارد یا بند بی اعتنایی تو!

شبهای تنهایی من

هنگامی که خورشید روی تو از مشرق شبهای تنهایی من طلوع کرد افق را مسدود کردم! اما نمیدانستم در تابش تشعشعات داغ و سوزانت باغ دلم خواهد پژمرد!

خانه ی خلق

از آن روزی که نسیم کوی تو در قلب من پیچید

تمام درونم عطر افشان شد.

این رایحه ی ریحان روی توست که قلبم را لانه ی خلق کرده.

و این نسیم گیسوی  توست که در درونم شوقی وصف ناشدنی پدید آورده!

 چندتا جمله ی قشنگ که از یه سایت خارجی گرفتم

اگه تو ترجمه اشتباه کردم ممنون میشم تو بخش نظرات بگید!

Be there when they need you
Or you may wind up alone

به وقت نیاز تنها نگذار گر میخوای تنها نمانی

 

Do Unto Others As You Would
Have Others Do Unto You
به سوی دیگران بشتاب گر میخواهی
به سویت بشتابند 

Flowers Leave Their Fragrance
On The Hand That Bestows Them

گلها رایحه ی خویش را در دستی که

آنها را به دیگری بخشیده بر جای میگذارند

  

Not  How did he die
But  How did he live

چطور مُرد نه؟

بلکه چگونه زندگی کرد؟

یه سوال

کی میدونه چرا پرنده ها اینجوری پرواز میکنند؟

و چه درسی میشه از این عکس گرفت؟

تا حالا توجه کردید که:  پروانه های قشنگ با گل همنشینند؟! کرکس-کفتار-مگس و... به دور چی میچرخند؟! میشه اینو با روابط اجتماعی ما انسانها مقایسه کرد؟ 

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

صندوق!

صندوق!

   حدود سه هفته پیش با یکی از همکارهام که رئیس شورای اسلامی شرکشمونه در مورد مشکلات اقتصادی صحبت میکردیم.  من پیشنهاد دادم یه صندوق قرض الحسنه تو شرکت راه بندازیم موضوع رو با چند تا از همکارها در میون گذاشتیم همه موافق بودند ولی هیچکی باورش نمیشد صندوقی تو شرکت پا بگیره.  حدود سه هفته از اون روز گذشته یه صندوق راه انداختیم که تا امروز چهل و پنچ نفر از همکاران عضوش هستند و هر روز به تعداد اعضای اون اضافه میشه و واسه شروع کار میتونیم به شش نفر وام صد هزار تومانی بدیم! اساس کارمون رو گذاشتیم بر توکل به خدا، دقت در حسابها و  درستکاری. پارتی بازی ممنوع!!! حسابها باید روشن باشه! رئیس و معاون انتخاب کردیم اساس نامه نوشتیم و هیئت مدیره تشکیل دادیم خلاصه همه ی کارا باید با برنامه پیش بره!

 

   البتهشرکت ما یه صندوق داره ولی اصلاً درست عمل نمیکنه و به این دلیل که نفوذ زیاده داره میتونست واسه ما مشکل ساز بشه اما وقتی معاون مدیرعامل به نشونه ی حمایت، عضو  صندوق ما شد ترسمون کاملاً ریخت و خدا رو شکر کردیم!

   واسه اولین بار تو زندگیم افتادم تو عرصه ی امتحان (البته از این نوع) حالا وقتشه که ببینم تا چه حد میتونم جملات قشنگی رو که نوشتم جامه ی عمل بپوشونم یا مثل خیلیا تو این دور و زمونه فقط بلدم حرف قشنگ بزنم و رفتار قشنگم هرگز نمیتونه تجلی نوشته های قشنگم بشه...!   

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

داستان شهر اِوِرسان

دیو درون من!

در درون خویش دیوی پرورانده ام سرکش که بر من چیره گشته.

من لوح سپید دلم را با جوهر جهل خود سیاه کرده ام!

خداوندا به من نیرو بده در کشاکش مبارزه با جهل خویش

و به من اراده بده در به آتش زدن طومار نافرمانی تو، که اعمالم را رهبر شده.

الهی به من قدرت بده باز گردم تا چهره ام را فقط در آینه شفاف قلب خویش

نظاره کنم نه آینه ی تیره ای که چهره ی کریه شیطان بر آن حک شده!

 

 

نمردیمو داستان نویس هم شدیم اگه عیب و ایرادی داره به بزرگی خودتون ببخشید

امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم!

داستان کشور اِوِرسان

سالها پیش اونطرف کوه قاف کشوری بود با نام Eversun

تو این کشور کوچیک مردمی بودند صمیمی و مهربون.

هر چند دو مذهب متفاوت داشتند ولی با هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند.   

تو مشکلات با هم یکی میشدند و تو دفاع از کشور قشنگشون یه مشت سنگین تشکیل میدادند که حتی قویترین دشمنان رو به عقب میروند.

بله بچه های عزیز چون کشور قصه ی ما تو دل هر وجب از خاکش پر بود از گنج و دفینه دزدهای دریایی اونور دنیا که همه جا رو تصاحب کرده بودند چشم طمع بهش دوخته بودند ولی از هر دری و با نقشه ای که وارد میشدند با شکست مواجه میشدند و مشت سنگین اتحاد مردم اونا رو به همون جایی که غصب کرده بودند و به عنوان وطن توش لنگر انداخته بودند پرتاب میکرد...!

همون جایی که مالک اصلیش بومیان سرخ پوست بودند ولی حالا اقلیت اونجا محسوب میشن!

همونهایی که مزرعه ی سرخ پوستهای ساکنش رو مثل یه فیل ویران کرده بودند.

ولی حالا این فیل شرور مرکب یه بوزینه ی خونخوار شده بود!

بله بچه های عزیز رو دنیا فقط چند جا مونده بود واسه صاحب شدن و غارت کردن از جمله همین کشور کوچیک قصه ی ما.

دردسرتون  ندم یه روز مکان مقدسی که متعلق به نصف مردم بود مورد حمله قرار گرفت و ویران شد!

شواهد به دست اومده نشون میداد که کار کار فرقه ی دومه و همین باعث شد رابطه بین دو گروه کمی تیره بشه ولی چون مردم با هم یه جورایی گره خورده بودند و دوستی دیرینه داشتند زود یادشون رفت.

تا اینکه همین اتفاق واسه فرقه ی دوم افتاد و مکان مقدسشون مورد تعرض قرار گرفت.

روابط تیره شد و مردم به جون هم افتادند تو این بین دزدان دریایی از فرصت استفاده کردند و با یه گروه که قدرتش کمتر بود طرح دوستی به بهانه ی کمک ریختند و تو منطقه شون یه پایگاه محکم و غیر قابل نفوذ ایجاد کردند و عده ای مزدور و جاسوس بین مردم فرستادند تا بقایای وحدت مردم رو از بین ببرند و خودشون شروع کردند به غارت گنجها و دفینه های کشور به آشوب کشیده شده! چند نفری که بو برده بودند همه ی این اتفاقات نقشه بوده به صورت مشکوک ناپدید شدند!

حالا همه فهمیدند که اشتباه کردند ولی دیر شده و دیگه به این آسونی نمیشه از این دام خلاص شد...!

راستی به نظر شما چرا کار به اینجا کشید و چطور میشد از این اتفاق جلوگیری کرد!

به نظر من تو اتفاق اول که مسلماً کار همون دزدهای دریای بود اگه گروه مظنون به گروه دیگه واسه بازسازی مکان مقدسشون دست یاری دراز میکردند هر گز اتفاق دوم نمیافتاد نظر شما چیه؟





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

سرای عشق ما

سرای عشق ما

اینجا خانه ی ماست، هویت و شرف ماست و دین و ناموس ما.

ما خانواده ای هستیم اصیل در خانه ای مستحکم و با شکوه!

ما از یک نسلیم و یار یاور یکدیگر ما سنگ صبور یکدیگریم و سنگِ شیشه ی دشمن.

قلبی هستیم مهربان دستانی هستیم پرتوان و مشتی هستیم آهنی بر دهان ظالمان!

ای دشمنان نهان کنید ز ما آنچه یافته اید که تشنه ی یافتن گشته اند چشمان تیزبین ما!

بمانید و ببینید خواهیم یافت به یاری خدا آنچه نیافته اید و آنچه دریغ کرده اید ز ما!

در خون و مرام ما نیست تن به ذلت دادن شیوه ی ما نیست چون شما ظلم کردن...!

مکتب ما مکتب اقتدارست و  مردانگی آزادمرد زیستن است و با شرافت مردن!

ترستان بیهوده نیست که بهر شکست کمر ظلم شما یا علی گویان کمر راست کرده ایم!

نانوتکنولوژی چیست؟





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

وجدان عزیز من!

من و وجدان عزیزم

تو این شب قشنگ به خودت فشار نیار که بخوابی!

چشمهات رو باز کن! تاریکی رو خوب تماشا کن!

به سکوت شب گوش بده! نه صدای ماشین نه همهمه ی مردم کوچه و بازار.

شب واسه خودش عالمی داره برو تو حس! به تاریکی خیره شو!

به صدای نسیم گوش بده ببین داره دود و دمی رو که ما دادیم به هوا با خودش میبره مثل یه رفتگر پیر همیشه میاد و  هوا رو جارو میزنه!

بوی شب رو ببر به اعماق وجودت!

همه خوابیدند و تو بیداری، خودت هستی و خودت.

روزت رو مرور کن! چی یاد گرفتی؟ اشتباهاتت چی بوده؟ دل چند نفر رو شکوندی؟

نقشه بکش واسه فردا یه نقشه ی حسابی! چیکار میخوای بکنی؟

بذار راحتت کنم فردا اول برو اون دلی رو که شکوندی بند بزن بعدش برو اشتباهات روز قبلت رو جبران کن اگه امروزت رو از دست دادی فردا هست و شاید فرداهای زیادی داشته باشی فرداهایی که تو هر یکیشون فرصتهای زیادی خوابیده. روزها رو از دست نده و فرصتها رو غنیمت بدون نگو نمیتونم امیدت به خدا باشه و از نعماتی که بهت داده خوب استفاده کن! فردا خورشید طلوع میکنه و یه روز جدید شروع میشه با فرصتهای جدید واسه جبران دیروز و ساختن فردا با امید به خدا یا علی...! حالا بخواب آسوده بخواب که فردا متعلق به توست...!





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

آرمان فراموش شده ی امام حسین(ع)

از آقای مدیر ممنونم که متن آرمان رو به لیست نوشته های برگزیده اضافه کردند

آرمانی به رنگ خون

فرشته ای سوی خدا پر کشید، زمینیان به سوگ نشستند.

فرشته ای سوی معبودش پرکشید با شادی و شور

 و زمینیان همه خون گریستند.

فرشته ای رفت و بر جای گذاشت هدفش را و آرمانش را.

هدف و آرمانش ماند و در دیروز گم شد!

 اما سوگواران آوردند سوگشان را و خون دیدگانشان را تا امروز!

بیایید ای سوگواران باز گردیم به دیروز و آرمانش برگیریم

که این اول به کار آید.

گر باز گشتن نتوانید به سوگ خود بنشینید که گمراهانید...!

امام تنها مانده!

لبهای تشنه در حصاری از آب!

بهترینهای خلق در دام بدترین خلایق.

در کارزاری نابرابر به وسعت روزگار سیاه ما!

حسین تنها مانده و مدعیان سر در لاک خویش فرو برده اند!

مثل امروز مثل همیشه...!

تو نیز جان شیرین بردارو برو

که لیاقت تو مرگ در این کارزار نیست.

برو که چون ذره ی کاهی

تو را ارزشی در این بازار نیست!





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

نفس کمرنگ عزاداری ها

ناجی فراموش شده

به نظر من ما مسلمونها مثل قطره های بارونیم.

و مناسبتهای مذهبی ما رو به رود تبدیل میکنند.

رودی بزرگ که تمام ناپاکیهای سر راهش رو

از بین میبره!

یکی از از مهمترین مناسبتهایی که باعث

یکپارچگی مسلمونها میشه مراسم مخصوص

ماه محرمه.

اما متاسفانه نفس محرم داره به مرور زمان

کمرنگ میشه.

و حتی در بعضی موارد مورد بی احترامی قرار میگیره!

ما دم از عشق امام حسین(ع) میزنیم ولی اون چیزهایی که امام حسین و یارانش

 واسه زنده نگه داشتنش

از جون خودشون مایه گذاشتند رو میگذاریم زیر پا...!

بشترمون مشکل داریم و میدونیم که خیلی از افکار

و اعمالمون

بر خلاف ارزشهای حادثه ی کربلاست

ولی به روی خودمون نمیاریم.

من تازه داره یه چیزایی دستگیرم میشه!

تازه فهمیدم که چیزی به غرق شدنم تو باتلاق نمونده

ولی از نزدیک شدن به کمال دم میزنم!

البته این خیلی خوبه که به احترام امام حسین و شهدای کربلا

سعی کنیم تو ماه محرم گناه نکنیم ولی یادمون باشه

اگه خوب بودن ما به همین چند روز محدود بشه و

سعی نکنیم خودمون رو اصلاح کنیم یه جورایی هدف

شهدای کربلا و ارزشهاشون رو گذاشتیم زیر پا!

یه چیزایی شبیه به همون کاری که یزید کرد!!!

میشه ادعای عشق کرد و به وصال اندیشید

 ولی

بر خلاف خواسته های معشوق عمل کرد؟!





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

بهانه هات رو کم کن

بهانه هات رو کم کن!

اگه این مسائل جرئی ارزش اینو داره که زندگیمون رو

 به خاطرش سیاه کنی، سیاه کن!

اگه نمیتونی منظورم رو درک کنی خب درک نکن!

خودم رو یه عمر به آب و آتیش زدم

تا بهانه هات کم بشه!

اما چه کنم که رشته ی بهانه هات سر دراز داره…!

بهانه هات رو کم کن اگه میخوای با هم بمونیم.

با دل سرد نمیشه زندگی کرد پس دلم رو سرد نکن!

همش نگاهت به ناکرده هام نباشه!

محبتهام رو نگذار به حساب علایق خودم!

این یه نوع دل سرد کردنه اینو بفهم!!

من بِه ز تو ندیدم در این جهان

بگو  زِِ چه همه ی خلق بهتر از منند؟!

 

انتقام  

یکی دانسته یا ندانسته به یه صورتی بهم ضربه زده.

حس خبیثم بر منطق و انسانیتم چیره میشه

و تو گوشم آواز انتقام میخونه.

دیگه به هیچ چیز فکر نمیکنم جز انتقام و فرستی

برای ارضای این حس شیطانی.

افسار جسمم رو دادم به حس خبثم

و اون داره منو تو جاده ی انتقام به هدف نزدیک میکنه...!

با خودم کلنجار میرم...!

عقلم میگه "کاری نکن پشیمون بشی!"

فهمم میگه "شاید کارش عمدی نبوده؟!"

درکم میگه "بهش فرست بده!"

دلم میگه "اونو ببخش!"

تو آخرین لحظه افسارم رو از شیطان درونم میگیرم

و به انسانیتم میسپرم و از انتقام منصرف میشم.

یه حس خیلی خوب بهم دست میده

یه حس خیلی شیرین که تمام وجودم رو در بر میگیره!

وای چه احساس خوبی...!

میخوام برگردم که طرف منو میبینه صدام میزنه

و عذرخواهی میکنه!

وقتی قضیه رو میگه متوجه میشم که

اون کاملاً بی تقصیر بوده!

"ولی من تو این ماجرا بی تقصیر نبودم!"





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

مرده پرستان

اشکهات رو بر دار و برو!

دیگر نیازی به حضورت نیست!

دیگر دست گرمت دست سرد مرا نخواهد فشرد!

دیگر دل من و تو در آسمان حرفهای ناگفته

هم پرواز نخواهند گشت.

  احساسم را نفهمیدی...!

دعوتم را نپذیرفتی!

چشمانم را منتظر گذاشتی تا پای گور!

حال آمده ای اما دیگر چشمی برای دیدن تو ندارم.

تو آمده ای اما حرفهای ناگفته ام را نشنیده ای

و نخواهی شنید!

تو آمده ای با مرهم!

مرهمت را بردار و برو!

این دل مرده ام را دیگر به مرهم تو نیازی نیست.

برو که با حضورت تن سرد مرا در گور میلرزانی!

برو که دیگر چشم دیدنی برایم نمانده!

تا زنده بودم به دیدنم نیامدی

کنون که مرده ام به مزارم آمدی؟!

وجدان خواب

 

وقتی وجدان به خواب بره

  انسانیت هم باهاش به خواب میره.

 

خار چشم 

وقتی گناهی مرتکب میشی

وجدان خار چشمت میشه

اگه با انگشت بی اعتنایی بهش فشار بیاری

کم کم چشمت کور میشه...!

ترس...! 

من میترسم اما نه از مردن چرا که مردن را خوابی شیرین میدانم.

من میترسم اما نه از مردن

من از کابوسی میترسم که این خواب شیرین را به کامم تلخ میکند.

من از مردن نمیترسم از خوردن لقمه ای میترسم

که سهم من نیست!

از گفتن جمله ای که حق من نیست!

من از مردن در منجلاب میترسم

و از پس زدن دستهایی که بهر یاری به سویم دراز شده!

من از مردن نمیترسم از مرگ انسانیت و شرفم میترسم.

من انسان آمدم و نترسیدم

از حیوان رفتن میترسم!

آخر مرام 

گوش کن یکی داره صدا میزنه...!

داره میگه بیا

بیا پیش من و سفره ی دلت رو باز کن!

زیاد دور نشو من هواتو دارم.

گوش کن یکی داره صدا میزنه با مهربونی با لطافت.

ولی ما کم لطفی میکنیم

یا نمیریم یا دیر میریم

اگه تو خیابون یه غریبه مار و صدا بزنه میریم طرفش

ولی اون که از هر خودی واسمون خودی تره

و از خودمون به ما نزدیکتر

روزی سه بار مار و صدا میزنه ولی ما توجه نمیکنیم!

بعدشم ادعا میکنیم آخر مرام و معرفت هستیم!

 

قلب

درخت پرنده ی مرده





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

هوس

باران هوس 

عیب بیشتر افراد اینه که

لیاقت و ظرفیت دوستی رو ندارن

مخصوصاً با جنس مخالفشون

و بقای یک دوستی سالم و پاک رو

با یک لحظه هوس معاوضه میکنن

هوسی که منجر به خیانت میشه

شایدم پایه ی سست این دوستی در ابتدا

با نیت خیانت گذاشته شده!

میشه اینو فهمید!

میشه این دوستیها پا نگیرن

و اگه گرفتن ادامه پیدا نکنن

به این شرط که:

یه کم هواسمون جمع باشه

و زود باور و ساده لوح نباشیم!

 

عشق و  طوفان

 

چشمهای من و تو، تو این دریای اشک

شناوره می مونند تا این طوفان جدایی

که با دستهای اطرافیان ایجاد شده فروکش کنه!

همون دستهایی که باید با مهربونی

ما رو از دریای طوفانی گرفته به آرامش برسونن

دارند به طلاطم امواج دامن میزنند!

 

عکس پرندگان

نقاشی روی شیشه

برسی و معرفی بازی

وضع هوا





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      
<      1   2   3   4   5   >>   >




کد حباب و قلب
............ طراح قالب...........


کد آهنگ

کد موسیقی

قالب وبلاگ