سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انگشتی واسه باز کردن گره

     

میگن مادر بزرگ من آدم عجیبی بود دستاش همیشه در حال کمک به بنده های خدا بود و انگشتهاش همش در حال باز کردن گره.

گره از کار اونهایی که انگشتی واسه باز کردن گره های زندگیشون نداشتند...!

خدا بهش عمر طولانی و با پر بار داد تا آخر عمرش سرحال بود و درکش از جوونها بیشتر.

یه روز رفت بی صدا و بدون درد و رنج!

خدا اون رو راحت از دنیا جدا کرد چون دلبستگی به دنیا نداشت

چون نمیتونست درد و رنج بنده های خدا رو ببینه و ساکت بنشینه خدا روحش رو بدون درد و رنج مثل پروانه ای که از بطری خلاص میشه آزاد کرد وبه درگاهش فرا خوند!

 

خداوندا تو را شاکرم که به من چشم دادی تا ببینم و عبرت بگیرم.

ببینم آن بندگانی را که در طول حیات خویش مخلوقات تو را زجر دادند و زجر کشیدند و در فلاکت از دنیا رخت بر بستند.

و آن بندگانی را که تا لب تشنه ای میدیدند آب میشدند و چون چشمه ای زلال و گوارا سوی او روان میگشتند.

از هیچ دل غمگینی نگذشتند مگر آن که غم از آن برگیرند و شادی به آن بریزند و تو نیز آنها را در حالی به سوی خویش خواندی که لبخند بر لب داشتند و دعای خیر بندگان تو بدرقه ی راهشان بود نه نفرین و شکایت خلق.

خداوندا به من قدرت بده تا در مسیر انسانیت خویش گام بردارم مسیری که مقصدش منزلگه مقربان درگاه توست!  

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  , روزه؟  ,
مطلب بعدی : هه هه        مطلب قبلی : آشیانه ی تاریک من




کد حباب و قلب
............ طراح قالب...........


کد آهنگ

کد موسیقی

قالب وبلاگ