سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گلستان خانه ی توست

لیلای من

سرای امروز تو میعاد فردای ماست

سرایی که در و دیوارش یادآور دردها و رنجهای تو نیست

آشیانه ای تر و تازه با فضایی لطیف و بی خاطره

کوله بارت را باز کن خاطرات تلخ دیروز را از پنجره بیرون بیافکن

و خاطرات شیرینت را به درو دیوار بکوب در کنار گلها و در کنار و ان یکاد

تازه شو مثل در و دیوار تازه رنگ خورده

خانه ی دلت را صفا ده

همانگونه که آشیانه ات را صفا میدهی

سحرگاهان بیدار شو

وضو بگیر و در فضای ساکت خانه به انتظار بنشین

به انتظار اذان

به انتظار همو که معشوقت را آفرید

به انتظار خالق عشق

گلبرگهای گل محمدی غرق در شبنم صبحگاهی

دانه ای از آن برای جلا دادن لوح سینه ات کافیست

فراموش نکن تو خود گلبرگی از باغ گل محمدی هستی

گلبرگی که باد فراموشی آن را به خارستان کشانده

اکنون نسیم عشق در حال وزیدن است

همراه شو

این نسیم تو را به باغ جدّت میبرد

جایی که آشیانه ی بلبلان همیشه مست است

به دنبال مستی مرو که تو خود اوج مستی هستی

با دنیا زدگان منشین که این جام طاهر از تو بگیرند

و شراب غفلت به تو نوشانند

ای گلبرگ پلاسیده ی من

گلستان خانه ی توست

در خانه ات باقی خواهی ماند و ابدی خواهی گشت

گر تن به باد فراموشی مسپاری...!

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

خب!!!

   

خوبه آدم خدا رو اولین و محکم ترین

 پشتوانه ی خودش بدونه

تا در مقابل بی مهری و بی وفایی

 عشقهای زمینی مقاوم تر باشه





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

چت روم!

 

سلام

     من گزارشگر وبلاگ چراغ جادو هستم.  گزارشی با چند دوست عزیز ترتیب دادم امیدوارم خوشتون بیاد!

     اولین مصاحبه با گربه ای بود که به موهاش ژل زده بود.  بعد از سلام و احوال پرسی با این گربه ی رشید، خودم رو معرفی کردم اون قبول کرد که باهاش مصاحبه کنم.

     ازش پرسیدم گربه ی ملوس من بگو ببینم تا حالا عاشق شدی؟  اون جواب داد بله من عاشق موشم.   پرسیدم از کی تا حالا؟  جواب داد از وقتی که مامانم منو از شیر گرفت. 

    من فکر کردم بهتره با موش هم مصاحبه کنم واسه همین کنار سوراخ موش رفتم.

    با زحمت خیلی زیاد وارد سوراخ موش شدم اون در حال چت کردن بود چند بار سلام کردم اما اونقدر غرق بود که اصلاً متوجه ورود من به لونش نبود.

    من مبهوت موهای از دو طرف آویزان او شده بودم که ناگهان او محکم با دو دستش روی کیبورد کوبید و داد زد "لعنتی دیسکانکت شدم داشت تو راه می یومد" (پا می داد). 

    بعد از معرفی خودم پرسیدم کی داشت تو راه می یومد؟  گفت "میخواستم باهاش وعده بزارم که.... واقعاً حیف شد اما مهم نیست من چند تا دیگه کارت اینترنت دارم از بابای خدا بیامرزم بهم رسیده" 

   پرسیدم آی دی تو چیه؟  جواب داد "موش موشک"  پرسیدم موش موشک تا حالا عاشق شدی؟  جواب داد "بله من عاشق سگم"   پرسیدم از کی تا حالا موش عاشق سگ میشه؟  موش جواب داد "از وقتی که گربه ی نامرد بابام رو یه لقمه کرد"

    موش در حال آن لاین شدن بود که من خدا حافظی کردم و به قصد مصاحبه با سگ با زحمت زیاد از سوراخ خارج شدم. 

    سر راه گربه رو دیدم میدونید گربه ی نامرد داشت چکار می کرد؟

گربه داشت چت میکرد وقتی آی دی طرف مقابل اونو دیدم به خود لرزیدم بیچاره موش موشک ما اونم به سرنوشت پدرش دچار میشه.

 وقتی به سگ رسیدم داشتم شاخ در می آوردم میدونید داشت چکار میکرد؟   اون داشت کامپیوتر گربه و موش رو هک میکرد.

 پرسیدم چکار میکنی سگ پشمالوی عزیز؟ جواب داد "دورادور مواظب معشوقام هستم.  آهان وعده گذاشتن"

  پرسیدم حالا چکار میکنی آقا سگه؟  جواب داد "خب معلومه اول صبر میکنم گربه موشه رو بخوره بعد من گربه رو نوش جان میکنم اینجوری گربه زحمت منو کم میکنه منم زحمت گربه رو"

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

بهار جاویدان

بهار جاویدان

شکوفه ی انسانیت من در کشاکش بادهای سرد هواهای نفسانی ست

گرمی ایمان قلبم رو به کاستی ست

و میرود تا آخرین امیدهای من در به بار نشستن میوه های بهشتی

نقش بر آب شود

باید در به روی باد سرد بست

باید باغ دل را گرم نمود

باید به شکوفه ها رسید تا به بار بنشینند

باید باغ بهاری دل را از آفات به دور نگه داشت تا در تابستان پر میوه گردد

و میوه ها را توشه ی زمستان نمود

تا به بهار رسید

بهاری که آن را دیگر زمستانی نیست...!

بهار جاویدان

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

محبت...!

سلام

تا حالا به کسی محبت کردید؟

سوال مسخره ای به نظر میاد نه؟

از یکی این سوال رو پرسیدم جواب داد من به دوستام زیاد محبت میکنم!

ولی من مخالفم چون انجام بزرگترین کار برای یک دوست رو وظیفه میدونم نه محبت!

به نظر من دوستی پیمانیه که محبت کردن بین آدمها رو تبدیل میکنه به وظیفه

ببینید دوستی یک کلمه نیست وقتی ما اظهار دوستی کردیم وظایفی به گردنمون میافته

که باید بدون هیچ چشمداشتی انجام بدیم!

البته سخت نیست در صورتی که

بعضی از دوستان کم لطف از انجام وظایفشون شونه خالی نکنند!

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

آتش شهوت!

آتش شهوت!

یه طرف گنداب یه طرف آب تمیز و پاک!

اگه آتیش بگیرم آب گندیده رو واسه خاموش کردن خودم ترجیح میدم!

این داره کم کم واسه جامعه ی ما معضل میشه!

تازه این که چیزی نیست بعضیا اول تن به گنداب میدن بعدش میرن تو آب پاک!!!

به نظر شما تا کِی این آب، پاک و طاهر میمونه؟!   

69  69  69  69  69  69  69  69  69

اگه دوست دارید به روز شدنتون رو بهم خبر بدید تا به وبلاگتون سر بزنم!

و اگه میخواید به روز شدنم رو بهتون اطلاع بدم!

این آیدی منه!

cheraghejadu





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

به چه قیمتی؟!

سلام!!!

تا حالا پیش اومده با انجام کاری کسی رو خوشحال کرده باشید

ولی بعدش متوجه شده باشید یه نفر دیگه به خاطر کار شما رنجیده شده؟

به نظر من خوشحال کردن آدما کار خیلی بزرگیه

ولی

اگه به قیمت رنجوندن حتی یک نفر باشه

همین کار با ارزش کاملاً بی ارزش میشه!

بیشتر توضیح بدم؟!!!

باشه به روی چشم!

اگه تو پاییز یه درخت رو ببینیم که شکوفه کرده تعجب میکنیم

 ولی تو اجتماع خودمون یکی بهاریه یکی دیگه پاییزی!!!

بیاید فضا رو اونقدر گرم کنیم که

هممون شکوفه بزنیم و بهاری بشیم!

و به قیمت سرد کردن دیگران خودمون و افراد خاص رو گرم نکنیم!

Our friends are like angels
Who brighten our days
In all kinds of wonderful
Magical ways





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

1385

یا مقلب القلوب والابصار

اولین روز سال با اربعین شهدای کربلا همراه شده

آرمانهای حادثه کربلا یادمون نره

سلام دوستان سال نو مبارک

بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید

 

Hope Everyone has a Happy New Year!

سال رو با نام خدا و یه فاتحه واسه اونایی که عید پارسال

پیشمون بودند و الان نیستد شروع کنیم

و یادمون باشه ما هم یه روز محتاج فاتحه میشیم

راستی میدونید زنده ها بیشتر از رفتگان

به محبت و لطف ما نیاز دارند

ما که رو در وایسی نداریم منتظریم دوستمون بمیره بعد

بریم پشت تابوتش ...!؟

ما که حاضریم واسه مراسم کفن و دفن دوستمون

از کارمون بزنیم آخه چرا تا زندس

دعوتش رو به فردا و پس فردا موکول میکنیم؟

تا حالا چشمتون به در خشک شده؟

 

دعا کننده ای که به دستورات دینی عمل نکند

مانند کسی است که با کمان بی  زره تیراندازی میکند.

                                                                  امام علی (ع)

 عیدی من به شما

فقط کافیه رو نوشته ها ی زیر کلیک کنید

انجیر کوهی

درخت توت

تفت

گیاه کدو در کویر

قلعه ی خورمیز

بنایی از دوران قاجار

چنار کهنسال روستای تنگ چنار

اینم عکس خودم

 ساخته های دل خمار من  

وقتی کاسه ی صبرم داشت لبریز میشد ته اونو سوراخ کردم!

وقتی پا به عرصه ی خوانندگی گذاشتم

مرغداری ها بهم حق سکوت دادند!

وقتی خشم بهم غلبه کرد انسانیتم رو به جنگش فرستادم.

بعد از ده ثانیه پیروز شدم.

چون منو تو ده راه نمیدادند اومدم تو شهر!

وقتی گل لبخند رو لبهای تو نشوندم در درون قلبم احساس باغ گل کردم.

میخوام همه ی وسعت قلبم رو گلستون کنم.

اسب زمان

زمان مانند اسبی است تیزرو.  سوار باشی یا نباشی در حال تاختن است.

اما اگر پیاده شدی دیگر به گرد آن نخواهی رسید!

سکوت شکسته

تا سکوت را شکستم تو آن را بند زدی! کار من شکستن است تو بندت را بزن ببینیم زبان شکستن من بیشتر دوام دارد یا بند بی اعتنایی تو!

شبهای تنهایی من

هنگامی که خورشید روی تو از مشرق شبهای تنهایی من طلوع کرد افق را مسدود کردم! اما نمیدانستم در تابش تشعشعات داغ و سوزانت باغ دلم خواهد پژمرد!

خانه ی خلق

از آن روزی که نسیم کوی تو در قلب من پیچید

تمام درونم عطر افشان شد.

این رایحه ی ریحان روی توست که قلبم را لانه ی خلق کرده.

و این نسیم گیسوی  توست که در درونم شوقی وصف ناشدنی پدید آورده!

 چندتا جمله ی قشنگ که از یه سایت خارجی گرفتم

اگه تو ترجمه اشتباه کردم ممنون میشم تو بخش نظرات بگید!

Be there when they need you
Or you may wind up alone

به وقت نیاز تنها نگذار گر میخوای تنها نمانی

 

Do Unto Others As You Would
Have Others Do Unto You
به سوی دیگران بشتاب گر میخواهی
به سویت بشتابند 

Flowers Leave Their Fragrance
On The Hand That Bestows Them

گلها رایحه ی خویش را در دستی که

آنها را به دیگری بخشیده بر جای میگذارند

  

Not  How did he die
But  How did he live

چطور مُرد نه؟

بلکه چگونه زندگی کرد؟

یه سوال

کی میدونه چرا پرنده ها اینجوری پرواز میکنند؟

و چه درسی میشه از این عکس گرفت؟

تا حالا توجه کردید که:  پروانه های قشنگ با گل همنشینند؟! کرکس-کفتار-مگس و... به دور چی میچرخند؟! میشه اینو با روابط اجتماعی ما انسانها مقایسه کرد؟ 

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

صندوق!

صندوق!

   حدود سه هفته پیش با یکی از همکارهام که رئیس شورای اسلامی شرکشمونه در مورد مشکلات اقتصادی صحبت میکردیم.  من پیشنهاد دادم یه صندوق قرض الحسنه تو شرکت راه بندازیم موضوع رو با چند تا از همکارها در میون گذاشتیم همه موافق بودند ولی هیچکی باورش نمیشد صندوقی تو شرکت پا بگیره.  حدود سه هفته از اون روز گذشته یه صندوق راه انداختیم که تا امروز چهل و پنچ نفر از همکاران عضوش هستند و هر روز به تعداد اعضای اون اضافه میشه و واسه شروع کار میتونیم به شش نفر وام صد هزار تومانی بدیم! اساس کارمون رو گذاشتیم بر توکل به خدا، دقت در حسابها و  درستکاری. پارتی بازی ممنوع!!! حسابها باید روشن باشه! رئیس و معاون انتخاب کردیم اساس نامه نوشتیم و هیئت مدیره تشکیل دادیم خلاصه همه ی کارا باید با برنامه پیش بره!

 

   البتهشرکت ما یه صندوق داره ولی اصلاً درست عمل نمیکنه و به این دلیل که نفوذ زیاده داره میتونست واسه ما مشکل ساز بشه اما وقتی معاون مدیرعامل به نشونه ی حمایت، عضو  صندوق ما شد ترسمون کاملاً ریخت و خدا رو شکر کردیم!

   واسه اولین بار تو زندگیم افتادم تو عرصه ی امتحان (البته از این نوع) حالا وقتشه که ببینم تا چه حد میتونم جملات قشنگی رو که نوشتم جامه ی عمل بپوشونم یا مثل خیلیا تو این دور و زمونه فقط بلدم حرف قشنگ بزنم و رفتار قشنگم هرگز نمیتونه تجلی نوشته های قشنگم بشه...!   

 





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      

داستان شهر اِوِرسان

دیو درون من!

در درون خویش دیوی پرورانده ام سرکش که بر من چیره گشته.

من لوح سپید دلم را با جوهر جهل خود سیاه کرده ام!

خداوندا به من نیرو بده در کشاکش مبارزه با جهل خویش

و به من اراده بده در به آتش زدن طومار نافرمانی تو، که اعمالم را رهبر شده.

الهی به من قدرت بده باز گردم تا چهره ام را فقط در آینه شفاف قلب خویش

نظاره کنم نه آینه ی تیره ای که چهره ی کریه شیطان بر آن حک شده!

 

 

نمردیمو داستان نویس هم شدیم اگه عیب و ایرادی داره به بزرگی خودتون ببخشید

امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم!

داستان کشور اِوِرسان

سالها پیش اونطرف کوه قاف کشوری بود با نام Eversun

تو این کشور کوچیک مردمی بودند صمیمی و مهربون.

هر چند دو مذهب متفاوت داشتند ولی با هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند.   

تو مشکلات با هم یکی میشدند و تو دفاع از کشور قشنگشون یه مشت سنگین تشکیل میدادند که حتی قویترین دشمنان رو به عقب میروند.

بله بچه های عزیز چون کشور قصه ی ما تو دل هر وجب از خاکش پر بود از گنج و دفینه دزدهای دریایی اونور دنیا که همه جا رو تصاحب کرده بودند چشم طمع بهش دوخته بودند ولی از هر دری و با نقشه ای که وارد میشدند با شکست مواجه میشدند و مشت سنگین اتحاد مردم اونا رو به همون جایی که غصب کرده بودند و به عنوان وطن توش لنگر انداخته بودند پرتاب میکرد...!

همون جایی که مالک اصلیش بومیان سرخ پوست بودند ولی حالا اقلیت اونجا محسوب میشن!

همونهایی که مزرعه ی سرخ پوستهای ساکنش رو مثل یه فیل ویران کرده بودند.

ولی حالا این فیل شرور مرکب یه بوزینه ی خونخوار شده بود!

بله بچه های عزیز رو دنیا فقط چند جا مونده بود واسه صاحب شدن و غارت کردن از جمله همین کشور کوچیک قصه ی ما.

دردسرتون  ندم یه روز مکان مقدسی که متعلق به نصف مردم بود مورد حمله قرار گرفت و ویران شد!

شواهد به دست اومده نشون میداد که کار کار فرقه ی دومه و همین باعث شد رابطه بین دو گروه کمی تیره بشه ولی چون مردم با هم یه جورایی گره خورده بودند و دوستی دیرینه داشتند زود یادشون رفت.

تا اینکه همین اتفاق واسه فرقه ی دوم افتاد و مکان مقدسشون مورد تعرض قرار گرفت.

روابط تیره شد و مردم به جون هم افتادند تو این بین دزدان دریایی از فرصت استفاده کردند و با یه گروه که قدرتش کمتر بود طرح دوستی به بهانه ی کمک ریختند و تو منطقه شون یه پایگاه محکم و غیر قابل نفوذ ایجاد کردند و عده ای مزدور و جاسوس بین مردم فرستادند تا بقایای وحدت مردم رو از بین ببرند و خودشون شروع کردند به غارت گنجها و دفینه های کشور به آشوب کشیده شده! چند نفری که بو برده بودند همه ی این اتفاقات نقشه بوده به صورت مشکوک ناپدید شدند!

حالا همه فهمیدند که اشتباه کردند ولی دیر شده و دیگه به این آسونی نمیشه از این دام خلاص شد...!

راستی به نظر شما چرا کار به اینجا کشید و چطور میشد از این اتفاق جلوگیری کرد!

به نظر من تو اتفاق اول که مسلماً کار همون دزدهای دریای بود اگه گروه مظنون به گروه دیگه واسه بازسازی مکان مقدسشون دست یاری دراز میکردند هر گز اتفاق دوم نمیافتاد نظر شما چیه؟





برچسب ها : نمایش تمام صفحات وبلاگ  ,
      
<   <<   6   7   8      >




کد حباب و قلب
............ طراح قالب...........


کد آهنگ

کد موسیقی

قالب وبلاگ