سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غیرت فقط مال مرداست؟!

 

غیرت فقط مال مرداست؟! 

مشاهدات و تجزیه تحلیل زندگی افرادی که ازدواج مجدد کردن

منو به این حقیقت رسونده:

رفتن دنبال زن دوم یعنی رفتن دنبال دردسر!

 یعنی از چاله به چاه افتادن.


خیلی از افراد متاًهلی که ازدواج مجدد کردن

دلیل این کارشون رو شکست خوردن تو ازدواج اول بیان میکنن!

  

 ولی چند روز بعد از اینکه عروس اومد تو خونه میفهمند که خودشون رو گول زدند!

چند ماه بعد که مشکلات از هر طرف میاد سراغشون از کاری که کردن پشیمون

میشن!


اما چون میدونن اظهار پشیمونی مشکلی رو حل نمیکنه ترجیح میدن خودشون رو

راضی نشون بدن!

و اما چند سال بعد که مشکلات مختلف به اوج خودش میرسه آتیش میگیرن و

اینجاست که عیالات محترمه از خونه میندازنشون بیرون!


 خب حالا کجا باید دنبالشون بگردیم؟

درسته تو مسجد!

 میشه بپرسم چرا تجدید فراش کردید؟

 چون با زن اولم مشکل داشتم!

حالا مشکلتون حل شد؟

 نه حل نشد بلکه چند برابر شد.

 به نظر شما ازدواج مجدد یعنی چه؟

یعنی خوردن شربت گوارایی که به زهر آغشته شده زهری که آدم رو زجرکش میکنه!

من نمیدونم چرا قانون و شرع به مردها اجازه ی ازدواج مجدد رو میده؟!

ولی این رو بدونید که اسلام ازدواج مجدد رو جایز دونسته ولی واجب نکرده و حتی

 مشخص کرده که مرد چگونه باید با زنهاش رفتار کنه!


اما اکثر مردها از قوانین ازدواج مجدد فقط جایز بودنش رو یاد گرفتن!

اونها جزء آدمهایی هستن که از دین هر چیزی که به مزاجشون خوش بیاد میپذیرن و

 اون چیزهایی رو که نمی پسندن مثل آب دهان میندازن بیرون!

 راستی تا یادم نرفته بگم من پسر دوم از زن اول هستم!

با نظر هاتون منو دلگرم کنید




      

فراموشی

  

]چراغ جادوفراموشی]چراغ جادو

فراموش کردم آنچه گفتم

فراموش کردم آنچه شنیدم

آنچه کردم خوب یا بد فراموشم شد

و شنیده هایم از یادم رفت

دمی تامل نکردم در حق بودن یا نبودن گفتارم

در کرده هایم و شنیده هایم

تا فراموشم شد که مسافری هستم در راهی برگشت ناپذیر

به راستی راه ما برگشت ناپذیر است اما افکارمان میتواند بازگردند

تا دریابیم که رنج امروز ما تاوان کدامین خطای دیروز ماست

افکار ما میتوانند جلوتر از ما حرکت کنند تا چاله ها را ببینند

میتوانند مانع سقوط ما گردند اگر با چشم باز حرکت کنیم

و با صبر و اندیشه ی درست راه طی کنیم

ما نباید بترسیم تا چون گربه ای ترسو و عجول

استخوانهایمان زیر چرخ مشکلات این راه کوتاه خورد نگردد! 

 

انسان عصبانی چون ماشین در گل مانده است

هرچه بیشتر گاز دهد بیشتر فرو میرود

  

انسان نیست آنکه

حداقل های دیگران را

داخل کوله بار زیاده خواهی خویش بریزد

 

من مثل یه غذای بی مزه هستم که

نمک تو منو خوشمزه میکنه

  

من یه دیوونه ی زنجیریم

اما در مقابل تو مثل یه گنجیشک کوچولو

آروم و بی آزارام

 



      

انسان باش

 

انسان باش

 

انسان باش

انسانی آرام و منطقی

انسان باش

انسانی با باورهای پاک و بی آلایش

باور کن انسان بودن فرمل پیچیده ای ندارد

باور کن برای یک انسان

به گونه ی انسان رفتار کردن ساده ترین راه است

و کسی که برای یک مسئله ی ساده

از فرمولهای پیچیده استفاده میکند

همیشه اشتباه میکند

اگر انسان هستی با انسانها معاشرت کن نه با گرگها

ساده باش و صاف انسانیت خودش می آید

تو اگر با انسانها چونان انسان رفتار کنی

در کنارت خواهند ماند

با من بگو از انسانیت

با من بخوان آوازی از عشق

از سادگی

از او که به اندازه ی خودش میخواهد

نه کمتر و نه بیشتر

از او که به اندازه ی زره ای در این جهان است

 اما 

آنقدر بزرگور است که

عالم در مقابل چشمان او ذره ای بیش نیست

 

 

همه چیز در ازای یک چیز

 

من ستارگان آسمان را میخواهم اما نه برای خودم

بلکه برای گذاشتن در دستان مهربان تو

تمام گلهای عالم را میخواهم اما نه برای خودم

بلکه برای ریختن در دامان پاک تو

 

سعید احمدی چراغ جادومن تمام عشق را میخواهم تا به تو نثار کنمسعید احمدی چراغ جادو

تمام خوبیها را تا به پای تو بریزم

من از خدا عمر طولانی و تن سالم میخواهم اما نه برای خودم

بلکه برای تو ای از من عزیزتر برای من

من همه چیز را برای تو میخواهم و از تو

فقط یک چیز طلب میکنم

و آن خود تویی

خودت را از من دریغ مکن

ای ماه رخ سیه گیسو

 

عصا 

من چابکم لیک عصایی خواهم تا بر آن تکیه زنم

شانه ای که سر نهم و احساس آرامش بکنم

من کور نیستم ولی عصایی خواهم

که در گذر از این راه دشوار

مرا از زمین خوردن حفظ کند

ای منجی من سرانجام با تو رفتن گمراهی نیست

اگر خلق بر سر راهم سنگ بریزند از تو دست نکشم

که راه تو هر چند پر مانع ولی در مسیرش سقوط نیست

اگر از سنگ دشمنان پاهایم مجروح شود

و چشمانم با چنگال اهریمنان از حدقه بیرون آید

مرا غمی نیست تا تو سالار کاروانی

و تا خون در رگ و نفس در سینه دارم

پا به پای تو خواهم آمد

ای نور چشم تو چراغ راه من

دست سردم را بگیر تا اسیر راهزنان نگردم

در راه تو هر کجا که از پا افتادم بهشت همانجاست

     

جان تو 

تو عزیزی و جانت عزیز است

تو یک جان داری و یک زندگی

زندگی عزیز و جان با ارزشت را فدای بی ارزشها مکن

تو فدا میشوی و شاید نامت در جهان بپیچد

ولی جان تو رفته و دیگر باز نخواهد گشت

جان تو فدا شده برای کسانی که جان تو برایشان ارزشی ندارد

و فقط به فکر منافع خویشند

و آنان که نام تو را فریاد میزنند در پی تحقق اهداف پلیدشان هستند

چشمانت را باز کن و ببین آنکه غرق به خون گشته

در جبهه ی یزید است یا حسین؟!

جبهه عوض کردن را از حر بیاموز نه از طلحه و زبیر ...!

  

سهم

آیا تاکنون به این فکر کرده اید که اگر

هر فرد به اندازه سهم خودش از منابع استفاده میکرد

چه میزان از کاستیها جبران میشد

و این راهکار مهم تا چه حد میتواند

در بهبود اقتصاد و زندگی ما تاثیر بگذارد؟!

 

بد گویی

امروز بدگویی مکن که شاید

مخاطب امروز دشمن فردا و دشمن امروز دوست فردای تو باشد

دوری کن از آنکه امروز بدگویی دیگران را میکند

چرا که فردا نوبت بد گفتن از توست

تو مجازی که بد گویی کنی به این شرط که ابتدا

بدیهای خویش را اصلاح سازی

و اولین بدی تو بدگویی کردن توست

 نظر

نظر و عقاید تو محترم است تا وقتی که

نخواهی آن را به دیگران تحمیل کنی 

 

                       



      

این یا آن؟!

این یا آن؟!

گاهی وقتها ما برای مشتی پول چیزهایی را از دست میدهیم

که حتی با چندین برابر آن مبلغ نمیتوانیم آن چیزها را دوباره به دست آوریم

انسانیت را نمیتوان با پول خرید ولی میتوان به خاطر پول انسانیت را زیر پا گذاشت

بعضی وقتها ما اسیر غرور میشویم

اسیر حسادت

اسیر جهالت

و جسم و روح خویش را اسیر درد و رنج میکنیم

چون نمیدانیم که

لذت انسان بودن زیباترین و دلنشین ترین لذتهاست

در یک سو انسانیت

و در سوی دیگر خوی حیوانی

و یک انتخاب نادرست

انتخابی غریب با صورت و شمایلی که خداوند با ما عطا فرموده

و عاقبت گرگی در لباس میش

منافع فانی به بهای انسانیت و یک معامله ی شیطانی

و اکنون در سرازیری سقوط سرعت گرفته ایم

و فکر میکنیم در حال پرواز در آسمان هستیم

چون تفاوت سعود و سقوط را نمیدانیم

ما به جای ترمز گرفتن گاز میدهیم

و سقوط پایان راه ماست!

 



      

همین امروز!

 

چراغ جادوهمین امروز!چراغ جادو

آن سال تو را دیدم و به استقبالم آمدی

تو را دیدم و دستم را به گرمی فشردی

و سال بعد ، از دوستی شنیدم که از من گلایه میکردی

گفته بودی که در من شوقی برای دیدار تو نیست

گلایه کرده بودی از بی مهری من تا شاید به خود آیم

به خود آیم و به دیدارت بیایم

و من تصمیم گرفتم تو را ببینم و ماهها در این تصمیم بودم

سعید 

ولی من چه میدانستم که اجل مهلت نخواهد داد

چه میدانستم که تو خواهی رفت و من

در حسرت دیدنت خواهم ماند!

و امروز که قامت سرد تو را در گور می نهادند من حضور داشتم

حضوری اندوه بار

حضوری که تو را سودی نداشت

دیگر نه تو را چشمی بود و نه گرمی دستی

و نه قدرتی که به استقبالم آیی

در خویش فرو رفتم با اشکهایی جاری بر گونه هایم

دستی بر شانه ام خورد

سر بر داشتم و روی برگرداندم

دوستی بود قدیمی

بی اختیار او را در آغوش گرفتم

و گرمی جسمش را احساس کردم و با خود عهد بستم

که تا در جسمم گرمی هست سردی را در زندگی راه ندهم

سعید احمدی

امروز مرا سیر نگاه کن که شاید فردایی در راه نباشد

امروز مرا آزار مده که شاید فردایی برای دلجویی در پیش نباشد

امروز مرا در محبت غرق کن

که محبت آمدن بر گورم نوش دارویست پس از مرگ سهراب!

به یاد دوست عزیزم مرحوم حسین گیوه ای

 

سعید احمدی 

 

 



      

محبت

 

یزد 

یزدچه میشه کرد وقتی دوست داشتن یه امر غیر ارادیه!یزد
چه میشه کرد وقتی در بیشتر موارد
جلب توجه معشوق تلاشی مذبوحانه س!

yazd
با این وجود تو
cheraghejaduبا همه با محبت رفتار کنcheraghejadu
ولی محبت مخصوص خود را
نثار آنهایی کن که تو را دوست میدارند!
اگر آدم مهربان و با محبتی هستی
مثل حاتم طایی محبت خودت رو
حتی از یه مورچه دریغ نکن!

یزد
یزد پیچمحبت واقعی بدون چشم داشتهیزد پیچ
و نمیشه با محبت معامله کرد
محبت یک انرژی مثبته که اگه
در زمان مناسب استفاده بشه
نتیجه ی منفی نمیده
محبت اندازه داره
و محبت زیاد و نابجا
و محبت از روی ترحم به اونهایی که
خوش ندارن با این دید بهشون نگاه کنی
ارزش اون رو از بین میبره
جوری که آزار دهنده میشه
و دیگه نمیشه اسمشو گذاشت محبت

yazd
چراغ جادواگه نمیتونی محبت کنیچراغ جادو
لااقل دشمنی نکن
که این خودش کمتر از محبت نیست...!

 

yazd



      

سال نو

 

  

  

تقدیم به بهترینم

به آنکه دوستش دارم و میداند

همو که دوستم دارد و میدانم

و این تنها چیزیست که از زندگی میخواهم

و خدا را به اندازه ی ستارگان آسمان شاکرم

که چنین ستاره ای را نصیب من گردانید!

 

 

روزهای بی تو بودن 

این روزها زندگی بر دوشم سنگینی میکند

این روزها دنیای من سیاه و سفید و برفکیست

این روزها نغمه ی مستانه ی پرندگان خوش آواز روحم را عذاب میدهد

من برای خویش پیله ای ساخته ام

و در تنهایی تاریک و غمگین خود

خاطرات روزهای رنگین و روشن با تو بودن را

هم آغوش خماری خویش میکنم

دنیای بی تو برای من شکوه و جلوه ای ندارد

دوری از تو دوری از تمام خوشیهاست

چشمانم را بر هم میگذارم تا به خواب روم

و روزهای بی تو‍ زودتر سپری گردد

من به امید دیدار تو زنده ام

به امید تنفس در فضایی که تو نفس میکشی

و بوییدن خاکی که تو بر آن پای مینهی

ای معشوق من چون تو باز گردی

من از پیله ی خویش بیرون خواهم آمد

و تا جان در بدن دارم بر گرد تو خواهم چرخید!

 



      

استثمار

استثمار

کشاورز دانه ریخت و از دشت گندم خواست

دشت از کشاورز تمنای آب نمود

کشاورز گفت تو سبز شو تا به تو آب دهم

دشت با وعده ی آب دانه ها را رویاند

و از کشاورز آب خواست

کشاورز گفت تا به بار نرسی به آب نرسی

زمین به بار نشست و کشاورز گندمها را درو نمود

دریغ از یک قطره آب

و این کشاورز سالهاست که با وعده های تو خالی

شیره ی زمین بی مغز را میکشد...!

 



      

دل سر در گم

دل سر در گم

زخم بزن و برو چون دگران

که هر دل سر در گم محکوم به زخم خوردن است!

 



      

سخن

 

سخن! 

سخن تو چون مجسمه ای خمیری است
چون دست به دست شود تغییر میکند
و مدتی بعد شکلی دیگر است ولی به نام توست
پس هرگز نسنجیده و بی سند تحت تاثیر سخنان تحریف شده
و شایعات بی اساس قرار نگیر!
اسرار تو متعلق به توست
و تا وقتی بر زبان نیاوردی جزء اموال توست و در کنترل تو
تو که بخشیدن سکه ای تردید داری
چگونه راز دل خویش را که نباید به سیم و زر بدهی
به رایگان میسپاری به جارچیان؟!
اگر امروز زبان خود را کنترل کردی فردا زبان دیگران در کنترل توست
افرادی تشنگان را با وعده ی آب به دنبال خود میکشاند

اگر کورکورانه با آنها همراه شدی
و در آخر دانستی که در پی سراب میرفتی
به جای گلایه از کوری که عصا کش خود کردی خویش را سرزنش کن!
خداوند به تو عقل داد که گفته های خود و دیگران را پالایش کنی
چون موم آلت دست دیگران مشو تا به شکل مطلوب خویش برسی
چون کاه همراه هر باد هرزه گرد مشو!
دانه باش تا لذت ریشه کردن و به بار نشستن را تجربه کنی!

 



      
<      1   2   3   4   5   >>   >




کد حباب و قلب
............ طراح قالب...........


کد آهنگ

کد موسیقی

قالب وبلاگ